بنام خدا ** قدرت پرسش**
ایزیدور روبی isidor robeyفیزیکدان معروف جهان در سنین کودکی وارد آمریکا شد و در شرق نیویورک سیتی اقامت گزید .روزی طی مصاحبه ای از او پرسیدند که بعنوان یک پسر بچه ی مهاجر چگونه توانسته است مبدل به یکی از بر جسته ترین فیزیکدانان جهان شود .
روبی پاسخ داد : (( دست خودم نبود .دست مادرم بود . او علاقه ی شدیدی به کندوکاو و کشف حقیقت داشت . هر روز که از مدرسه به خانه بر میگشتم از من می پرسید : ببینم پسرم امروز یک سوال درست وحسابی از معلمت پرسیدی ؟
به نقل از کتاب : بذرهای برزگر (( برایان کاوانو))
بنام خدا ** تعلیم با تمثیل و داستان **
استاد پیر تعالیم خود را عمدتا به تمثیل وداستان بیان می کرد . یک روز فردی از یکی از مریدان او سوال می کند که این پیر این همه داستان وتمثیل را از کجا می آورد .
مرید پاسخ می دهد : (( عمدتا از خداوند . چون موقعی که خداوند اراده می کند کسی پزشک شود برایش بیمار می فرستد ! موقعی که می خواهد کسی آموزگار شود برایش شاگرد می فرستد
و موقعی که مقرر می دارد کسی پیر و راهنما گردد برایش داستان می فرستد . ))
به نقل از کتاب : بذرهای برزگر (( برایان کاوانو))
بنام خدا ** هر قطعه ای مهم است **
روزی دختر نوجوانی گریان از مدرسه به خانه برگشت و برای مادرش تعریف کرد که نقش او در نمایشی که در مدرسه اجرا خواهد شد بسیار کوچک است در حالی که دوستانش نقش های اصلی را ایفا خواهند کرد . مادر پس از پاک کردن اشک های دخترش ساعت مچی را باز کرد
و در دست دخترش گذاشت و پرسید : (( چه می بینی ؟ ))
دختر پاسخ داد : (( یک بند ساعت – یک شیشه ی ساعت و دو تا عقربه . ))
مادر ساعت را از دست دختر گرفت پشت آن را باز کرد و دوباره از او پرسید : (( حالا چه می بینی ؟ ))
دختر به دقت به مکانیزم داخل ساعت نگاه کرد و متوجه چرخ های ریز گردنده – چندین فنر کوچک وبزرگ و دیگر قطعات آن شد . آن وقت مادر گفت : (( این ساعت بدون هر یک از قطعات آن و حتی ریزترین قطعه ای که شما قادر به دیدن آن نیستید نمی تواند کار بکند . ))
دختر درس ارزنده ای را که از مادرش آموخته بود نه تنها هرگز از یاد نبرد بلکه در طی
سال های آتی زندگی خود نیز در سایه ی این درس به اهمیت کوچکترین وظیفه ای که به کسی محول میشد پی برد .
به نقل از کتاب بذرهای برزگر (( برایان کاوانو))
نظر بدهید